گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

توماس جفرسن: اگر دولتها از مردم بترسند دمکراسی است و اگر مردم از دولتها بترسند دیکتاتوری است.
گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

توماس جفرسن: اگر دولتها از مردم بترسند دمکراسی است و اگر مردم از دولتها بترسند دیکتاتوری است.

اراجیف مارکس و انگلس در باره خانواده و ازدواج


اراجیف مارکس و انگلس در باره خانواده و ازدواج 


Foto

نادر احمدی

 

فیلسوفها تنها جهان را تفسیر می کنند، اما نکته مهم تغییر آن است." (کارل مارکس) این گفته صحیح مارکس شامل خانواده و ازدواج نیز می باشد. از دیدگاه مارکسیسم خانواده تبلور مالکیت خصوصی است و در جامعه سوسیالیستی- مارکسیستی که باید در جهت حذف مالکیت خصوصی حرکت کند، خانواده نیز باید به عنوان یک مظهر مالکیت خصوصی حذف شود. در صفحه 49 مانیفست کمونیست چنین می خوانیم:" .. الغاء خانواده ! حتی رادیکالترین افراد به محض شنیدن این پیشنهاد کمونیست ها تبدیل به یک پارچه آتش می شوند..."از این نوشته چنین بر می آید که مارکس و انگلس توقع داشته اند که نه تنها افراد رادیکال بلکه عامه مردم بطور یکپارچه و هورا کشان به فتوای لغو خانواده لبیک بگویند و خانواده های خود را منحل کنند!؟ حتی بدون اینکه بدانند که به جای خانواده چه چیزی را باید جایگزین آن کنند! البته از آنجا که حتی مارکس و انگلس خودشان نیز نمی دانسته اند چه چیزی را باید به جای خانواده بگذارند آنان طبق معمول فقط به صدور یک فتوای بی پشتوانه اکتفا کرده اند و مشخص نکرده اند که دلیل عدم پایبندی خودشان و دیگر کسانی که این بیانیه را قبول داشته اند چیست که خانواده های خودشان را لغو نکرده اند؟ شاید گفته شود که پروسه لغو خانواده نیازمند شرایط معینی است که در گذشته و زمان حال، هنوز شرایط تحقق آن مهیا نشده است! اما موضوع اینجاست که چرا مارکس و پیروانش حکمی را صادر می کنند که شرایط تحقق آن مهیا نیست و حتی خودشان آن را قبول ندارند و به آن عمل نمی کنند اما از دیگران می خواهند تا به آن عمل کنند؟! مارکسیست ها مانند مسلمانانی هستند که به هیچیک از اصول اسلام پایبند نیستند اما خود را مسلمان نیز می دانند و دیگران را نیز به اسلام دعوت می کنند؟! البته در حالیکه مارکسیستها دیگران را با دادن وعده سر خرمن مشغول می کنند نظام سرمایه داری مشغول انجام کاری است که مارکسیستها از تحقق آن ناتوان هستند و در کشورهای غربی ازدواج سنتی جای خود را به زندگی مشترک داده است.

در " مانیفست کمونیست" در صفحه 49 چنین آمده است:"... خانواده کنونی این خانواده بورژوایی بر چه اساسی بنیاد نهاده شده است؟ بر اساس سرمایه و نفع شخصی! .. آیا به ما حمله می کنید که ما می خواهیم به استثمار فرزندان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می کنیم..."

اولین سؤالی که به ذهن می آید این است که براستی آیا پدر و مادرها فرزندان خود را استثمار می کنند و یا جامعه بشری بطور جدی از موضوع استثمار فرزندان توسط اولیاء در عذاب است که در بیانیه کمونیست این چنین جدی به آن پرداخته شده است؟

آیا مارکس و انگلس در حالی که نهاد خانواده در نظام سرمایه داری را یک نهاد بورژوایی اعلام کرده اند چرا خودشان با حفظ خانواده بورژوایی خود، فرزندان خود را استثمار کرده اند!؟

واقعیت این است که بطور غریزی برای تمام خانواده ها، چیزی عزیزتر از فرزندانشان وجود ندارد و پدران و مادران نه تنها فرزندانشان را استثمار نمی کنند بلکه بر عکس، این فرزندان هستند که اولیاء خود را استثمار می کنند! مارکس و انگلس گویا خودشان فرزند بزرگ نکرده بودند که یک چنین حرفهای بی ربطی را بدون توجه به ماهیت انسان بر روی کاغذ آورده اند! براستی در یک دولت مارکسیستی بعد از لغو خانواده، قرار است چه کسانی جای اولیاء کودکان را پر کنند؟ و هیچکس دیگری بجز اولیاء یک نوزاد می تواند برای او دلسوزتر باشد و احساس مسئولیت بیشتری بکند؟

در حالیکه رابطه مادر و فرزند بطور غریزی و بیولوژیکی آنقدر قوی است که مادر حاضر است جانش را فدای فرزندش بکند، آنوقت مارکس و انگلس از استثمار فرزند توسط  مادر صحبت می کنند؟

خانواده آنقدر در زندگی خصوصی مردها و زنهای امروزی مهم است که حتی مطرح کردن لغو آن در شرایط کنونی نیز ممکن است باعث به یک پارچه آتش تبدیل شدن پیروان خود مارکس نیز بشود چه رسد به افراد غیر مارکسیست! که اینان اگر کسی چپ به زن یا خواهر آنان نگاه کند ممکن است او را به قتل برسانند!

بر خلاف مارکس و انگلس و مریدان آنها، که به حرفهای خودشان هیچ اعتقادی ندارند و فقط برای دیگران فتوا صادر می کنند، شاید بتوان بطور نسبی رابطه "ژان پل سارتر" فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی و خانم" سیمون دو بوار" نویسنده فرانسوی را مصداق واقعی عدم پایبندی به بنیاد خانواده دانست. آنان در حالی که رابطه ای مانند زن و شوهر داشته اند اما مستقل و جدا از همدیگر زندگی می کرده اند.

برتراند راسل فیلسوف معروف خواستار ترویج آزادی جنسی بین دانشجویان شده بود تا از فشار این نیاز بر روی آنان کاسته شود و آنان بتوانند بدون اشتغال فکری به نیاز جنسی، درس های خود را یاد بگیرند!

در عصر حاضر و بعد از گذشت بیش از صد سال از دوران مارکس اما هنوز موضوع رابطه زن و مرد  یکی از تابوهای رایج در فرهنگ مارکسیسم و بخصوص از نوع شرقی و ایرانی آن می باشد و مارکسیست های ایرانی، ترک و عرب و ...  در این مورد حتی از آخوندها نیز محافظه کارتر هستند. در یک فیلم در اینترنت و در سایت "یوتیوب" که بخشی از آن رابطه اعضای زن و مرد عضو سازمان چریکی "فارک-اپ" در کشور کلمبیا را نشان می داد، که زنها و مردهای چریک در ساعات فراغت درجنگل و در مخفیگاه خودشان  نیمه لخت در کنار همدیگر مشغول شستن لباس های خود بودند و در اغلب عکس های منتشره توسط آنان زنان زیبای چریک در حال گفتگو با چریکهای مرد دیده می شوند و این موضوعی است که در بین سازمانهای به اصطلاح چپ ایرانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی- ایرانی حتی فکر کردن به آن به شهامت زیادی نیاز دارد! و در حالیکه اصول مارکسیسم واحد و ثابت است اما در جوامع مختلف، مارکسیستها دیدگاهها و برداشتهای متفاوتی نسبت به زن، سکس و ازدواج دارند و حتی اگر کسانی خود را کمونیست کارگری و مدرن نیز بنامند و علم مبارزه با سنت گرائی را بلند کنند اما بنا بر ملاحظات سیاسی مجبورند در چهارچوب فرهنگ و سنت ارتجاعی ایرانی- اسلامی خود را تعریف کنند و حرفهای آنان از حد یک شعار سیاسی فراتر نمی رود!

مارکس و انگلس، در صفحه 29 کتاب مانیفست کمونیسم چنین می نویسند:".. بورژوازی حجاب احساسات را از چهره خانواده بر گرفته و مناسبات خانوادگی را به یک مناسبات پولی صرف تقلیل داده است..."

در  اینجا نیز مارکس و انگلس مطابق معمول به موضوع " خانواده و ازدواج" مانند تمام موارد دیگر فقط از موضع سیاسی و اقتصادی نگاه کرده اند و جنبه های دیگر رابطه زن و مرد را نادیده گرفته اند و بطور مثال در مورد فاکتور بسیار مهم "نیاز جنسی" که عامل اصلی پیوند زن و مرد است و بدون آن هیچ خانواده ای تشکیل نخواهد شد و نسل بشر منقرض خواهد شد هیچ صحبتی نمی کنند! آنان فراموش می کنند که نظام بورژوایی و خانواده بورژوایی، هر دو محصول نیازهای بشر می باشند و بجای نفی معلول باید علت را مورد انتقاد قرار بدهند و بدون خیالپردازی یک راه حل بهتر و قابل اجرا برای حل موضوع خانواده ارائه بدهند !

مارکس و مارکسیستها، انسان و پرلتاریا را یک حیوان دو پا، و با نیازهایی همانند دیگر حیوانات، که باید در جنگل خودش برای تأمین نیازهایش با دیگران بجنگد، ارزیابی نمی کنند، بلکه پرلتاریا را موجوداتی پاک و مقدس که سر منشأ نمام خوبیها و از جمله رسالت تاریخی نجات بشریت!؟ از دست بورژواری است می دانند و بورژوازی را سر منشأ تمام پلیدی ها، تمام بدیها و خصوصیات شیطانی ارزیابی می کنند! و آنان بطور مشخص هیچ اشاره ای به ستم کارگران مرد بر زنانشان و بطور کلی ستم و سوء استفاده زنان بر مردان نمی کنند. درک مارکسیستی از انسان بنا بر ملاحظات سیاسی یک درک ایستا، منجمد و دگماتیستی است. براستی چرا مارکس و انگلس در مورد رفتار سرمایه داران با زنانشان طوری حرف می زنند که گویی زنان بورژوا موجوداتی بی احساس و فاقد نیاز جنسی و از جنس سنگ هستند و از مردهای بورژوا بهره نمی برند؟! این پدر و مادرهایی که به گفته مارکس و انگلس فرزندانشان را استثمار می کرده اند چه کسانی بوده اند؟ آیا پدر و مادرهای پرلتر و مارکس و انگلس نیز فرزندانشان را اسثمار می کرده اند؟

ترویج مقدس نمائی و پرهیزکاری و زاهد نمایی توسط مارکس و مارکسیستها مانند دیگر انسانهای مذهبی ریشه در حسادت جنسی و ترشهات و تأثیرات هورمونهای جنسی دارد! تحقیقات علمی ثابت می کند که "هورمون جنسی تستسترون" تأثیر تعیین کننده ای در رفتار انسانها و حسادت آنان دارد. مارکس و انگلس در ادامه بیانیه خود از موضع تدافعی به دفاع از قداست! خود پرداخته و ضمن تکذیب اتهامات بورژوازی در مورد اشتراکی بودن زنان در جامعه کمونیستی شان برای تبرئه خود چنین می نویسند:".. یاوه سرائی بورژوازی پیرامون خانواده و آموزش و پرورش، و ارتباط متقابل و مقدس پدر و مادر با فرزندش، وقتی بیش از پیش نفرت انگیز می شود که در نتیجه تأثیر صنعت جدید تمام علقه های خانوادگی بین پرلتاریا از هم می گسلد و کودکان آنان تبدیل به اشیاء ساده تجارتی و وسائل کار می شوند و آنوقت جیغ دسته جمعی بورژوازی گوش آسمان را کر می کند که شما کمونیستها می خواهید اشتراک در زنان را بوجود آورید.

یک بورژوا زن خود را صرفأ وسیله تولید بشمار می آورد و او وقتی که می شنود که قرار است که وسایل تولید به مالکیت عمومی  در بیاید طبیعتأ نمی تواند نتیجه ای جز این بگیرد که این سرنوشت اشتراکی شامل زنان هم خواهد شد..... و دیگر آنکه هیج چیز مضحک تر از خشم زاهدانه بورژازی در مورد اشتراک زنان نیست، اشتراکی که بورژواها وانمود می کنند که کمونیست ها رسمأ و آشکارا برقرار خواهند کرد. لازم نیس که کمونیست ها اشتراک در زنان را بوجود آورند، این اشتراک تقریأ از ازل تا به امروز وجود داشته است.

بورژواهای ما، صرفنظر از فاحشه های عمومی ، به زنان و دختران پرلتارهایی که در اختیار دارند قناعت نکرده،از بلند کردن زنان یکدیگر نیز غرق در شعف می شوند. (می بینید که مارکس و انگلس نیز چه زاهدهای پرهیزکاری بوده اند! و مثل بورژواها بی بند و بار و شهوت ران نبوده اند!؟) ازدواج بورژوائی در واقع دستگاهی است از زنان شراکتی، و بدین ترتیب در نهایت آنچه که بخاطر آن احتمالأ می توان کمونیستها را سرزنش کرد این است که آنان بجای اشتراک در زنان، که از روی ریاکاری پنهان نگاه داشته شده اشت، اشتراکی از زنان را می خواهند که آشکارا شکل قانونی به خود گرفته باشد. علاوه بر این، این دیگر بدیهی است که الغاء دستگاه کنونی تولید باید با خود الغاء اشتراکی از زنان را که از آن دستگاه سرچشمه گرفته، یعنی الغاء فحشاء عمومی و خصوصی را بهمراه آورد.... "

بدین ترتیب با نفی شهوت، بد دانستن رابطه جنسی آزاد بین زن و مرد.....

http://rahaii.weebly.com


ادامه مطلب ...