گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

توماس جفرسن: اگر دولتها از مردم بترسند دمکراسی است و اگر مردم از دولتها بترسند دیکتاتوری است.
گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

گزیدۀ اخبار و تحلیل های روز

توماس جفرسن: اگر دولتها از مردم بترسند دمکراسی است و اگر مردم از دولتها بترسند دیکتاتوری است.

در نشست‌ جهانی "راه دموکراسی" گفته شد که دموکراسی، بازیچه ‌دست بازاراست

در نشست‌ جهانی "راه دموکراسی" گفته شد که دموکراسی، بازیچه ‌دست بازاراست 

 

دویچه وله فارسی ‏شنبه‏، 2013‏/01‏/19

 

مقدمه از سایت رهایی: در مورد ماهیت دمکراسی تعریف و تعابیر زیادی وجود دارد و به طور متداول این تعبیر مقبول است که: " دمکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم" و ظاهرآ در کشورهای غربی این نوع از دمکراسی با برگزاری یک انتخابات به اصطلاح آزاد متحقق می شود! اما واقعیت این است که فقط کسی می تواند در مبارزه انتخاباتی شرکت کند و هزینه آنرا بپردازد که بسیار پولدار باشد و یا اینکه از طرف افراد پولدار حمایت بشود و در نهایت هر کس که بتواند با صرف پول بیشتر تبلیغات بیشتری انجام بدهد در نتیجه برنده انتخابات و صاحب قدرت می شود. بدینترتیب شرکت ها و مؤسسات مالی ثروتمند با در اختیار گرفتن اهرم های قدرت ماهیت دولت را تعیین کرده و برای مردم قانونی را می نویسند که حافظ منافع سرمایه داران باشد. اگر این تعریف توماس جفرسون رئیس جمهور اسبق آمریکا را قبول داشته باشیم که می گوید: "دمکراسی وقتی است که دولتها از مردم می ترسند" از زمانی که دولتها بوجود آمدند و تا زمانی که دولتها وجود داشته باشند، هیچگاه دمکراسی وجود نداشته است و در آینده نیز وجود نخواهد داشت!.

در نشست‌جهانی "راه دموکراسی" در مونیخ درباره‌ی چگونگی تحقق‌ دموکراسی‌پذیری در یک سیستم سرمایه‌داری، پروفسور آکسل هونث، فیلسوف نام‌آشنای آلمانی گفت: «بازار باید خود را با موازین دموکراسی تطبیق دهد، نه برعکس. ( و البته این خواسته مانند آن است که از بازار بخواهیم تا خودکشی کند!! "سایت رهایی")

بخش دوم نشست‌جهانی "راه دموکراسی" در روز ۱۳ ژانویه (۲۴ دی) در سالن تئاتر شهر مونیخ برپا شد. در این نشست که به ابتکار ‌انستیتو گوته در ۴ بخش تنظیم شده است،‌ دانشمندان، نویسندگان و پژوهشگران بریتانیایی و چینی نیز از طریق ماهواره شرکت داشتند و درباره‌ی کارایی و کار‌کرد روابط دموکراتیک و چگونگی تحقق‌پذیری دموکراسی در یک سیستم کاپیتالیستی (سرمایه‌داری) در کشورهای گوناگون به بحث نشستند.

ابتدا گفته‌ای از یوهان ولفگانگ فن گوته، شاعر و نویسنده‌ی پرآوازه‌ی آلمانی، نقل شد: «هیچ‌کس برده‌تر از آنی نیست که بپندارد آزادست و آزاد نباشد.» به‌ نظر شرکت‌ کنندگان در این نشست، "سخن نغز" گوته مصداق بارز روابط دموکراتیک حاکم در جوامع اروپایی است.

آکسل هونث می‌گوید که در سیستم سرمایه‌داری انسان و نیازهای او عامل تعیین‌کننده نیست

پروفسور آکسل هونث، فیلسوف نام‌ آشنای آلمانی، از جمله، معتقد است که: روابط دموکراتیک حاکم در غرب ظاهری است. در این کشورها انتخابات آزاد !! وجود دارد، ولی تصمیمات اصلی از سوی صاحبان صنایع و بخش اقتصادی جامعه اتخاذ می‌شود. پروفسور هونث در این رابطه می‌گوید: «بخش بزرگی از جامعه به درستی در این که آیا نظر مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی تاثیر دارد یا نه،  تردید دارد».

 

دموکراسی و کاپیتالیسم؛ جمع اضداد

 

به باور این استاد فلسفه که در دانشگاه فرانکفورت تدریس می‌کند، مردم در حال حاضر معتقدند که گستره‌ی قدرت و حوزه‌ی عمل سیاستمداران و پارلمان، به‌طورکلی بسیار محدود است و اینکه شهروندان در باره‌ی مسایل گوناگون چه فکر می‌کنند، به‌طور کلی اهمیتی ندارد. او دلیل محدودیت دامنه‌ی نفوذ و اراده‌ی سیاست را در "لجام‌گسیختگی" بخش اقتصادی جستجو می‌کند. این فیلسوف در گفت‌وگو با دویچه وله می‌گوید: «بسیاری از اهداف سیاسی اصولا به اجرا در نمی‌آیند، ‌چون حکومت‌هایی که قصد پیاده‌کردن این تصمیم‌ها را دارند، با سدهای بخش اقتصادی روبرو می‌شوند.» به این ترتیب این پرسش مطرح می‌شود که آیا اصولا دموکراسی در یک سیستم کاپیتالیستی، تحقق‌پذیر است؟

ادامه مطلب ...

جنگ داخلی سوریه: جهاد برای کسب دلار

جنگ داخلی سوریه: جهاد برای کسب دلار  

23‏/09‏/2013 Deutsche welle

جنگ داخلی سوریه آتشی است که دولت آمریکا و متحدانش برای تضعیف متحدان حکومت جمهوری اسلامی و تآمین امنیت حکومت اسرائیل و برچین تنها پایگاه و بندر نظامی مورد استفاده روسیه در خاک سوریه بر پا شده است!  در تاریخ 2013/09/05 به نوشته سایت فارسی رادیو آلمان مرکز نظارت بر حقوق‌بشر سوریه با استناد به اطلاعات شبکه‌های فعالان و پزشکان حاضر در سوریه اعلام کرده است که تعداد قربانیان از ۱۱۰ هزار تن فراتر رفته است. در گزارش مرکز نظارت بر حقوق‌بشر سوریه آمده است که ۴۰ هزارتن از قربانیان را شهروندان غیرنظامی و بی‌طرف تشکیل داده‌اند که ۶ هزار تن از آن‌ها کودک بوده‌اند. علاوه بر این از سرنوشت ۹ هزار زندانی و ۳ هزار و ۵۰۰ سرباز به اسارت گرفته شده خبری در دست نیست. ( لابد مسلمانان جهادگر در را خدا آنها را خورده اند!!) حال در متن زیر که یک کپی از مطلبی منتشر شده در سایت فارسی رادیو آلمان است می توانید بخوانید که چگونه آمریکا با پول کشورهای شیخ نشین خلیج فارس مزدور به سوریه می فرستد تا در آنجا آدمخواری کنند! در لینک و فیلمی که در انتهای این مطلب درج شده است شما می توانید ببینید که چگونه یک مسلمان جهادگر  ناب محمدی که با پول عربستان سعودی و اسلحه آمریکایی و انگلیسی در سوریه مشغول آدمکشی است چگونه در راه خدا و الله، قلب یک سرباز سوری را از بدنش بیرون می آورد و در مقابل دوربین با فریاد الله اکبر خود و دوستانش! آنرا می خورد!.

مقاله رادیو آلمان:

در جنگ داخلی سوریه، شبه ‌نظامیان اسلام ‌گرای آفریقای شمالی شرکت فعال دارند. کارشناسان بر این باورند که برخی از این جهاد گرایان تنها با انگیزه‌ی کسب درآمد به گروه‌های شبه نظامی مسلمان و افراطی در سوریه پیوسته‌اند.

بنا به گزارش اخضر ابراهیمی، فرستاده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل متحد در امور سوریه، در حال حاضر بیش از ۴۰ هزار اسلام ‌گرای افراطی در ‌جنگ داخلی این کشور شرکت دارند. بیش از ۱۰۰ تا ۱۵۰ تن از آنان به نیروهای جهادگرای آلمانی تعلق دارند. سهم شبه‌ نظامیان اسلام‌گرای آفریقای شمالی، در این میان بیش از سایر کشورهاست.

به گفته‌ی ورنر روف، یکی از کارشناسان سیاسی آلمان، هدف این جوانان اسلام‌ گرا کسب منافع مالی است. وی در مصاحبه‌‌ای با "آژانس خبری کلیسای پروتستان" در این رابطه می‌گوید: «جوانان تونسی برای شرکت در جنگ سوریه مبلغی میان ۱۵ تا ۲۰ هزار یورو دریافت می‌کنند و علاوه بر این، روزانه بیش از ۳۰۰ دلار آمریکایی دستمزد می‌گیرند.» به نظر ورنر روف، نفع مادی، بیش از اعتقادات مذهبی در جذب جوانان بیکاری که در آفریقای شمالی در فقر زندگی می‌کنند و مسئول تامین هزینه‌ی زندگی خانواده‌‌های خود هستند، نقش تعیین‌کننده بازی می‌کند. همین امر، اعزام این شبه‌نظامیان مزدور را به مناطق بحرانی و جنگ‌زده در سراسر جهان ممکن می‌سازد.

ورنر روف معتقد است که سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه نیز، مانند نمونه‌ی عراق، لیبی و افغانستان به هرج و مرج منجر خواهد شد.

گروه‌های جنگ‌جوی اسلام‌گرا در سوریه

بنا بر گزارش "گروه بین‌المللی نظارت بر مناطق بحرانی"، بیش از ۱۲ گروه اسلام‌ گرای تندرو و شبه‌ نظامی در جنگ داخلی سوریه فعالند که برخی از آنان از سوی نهادها و تشکیلات اسلامی افراطی خارجی پشتیبانی می‌شوند. "جبهه‌ی النصرة" که شعبه‌ی سوری تشکیلات تروریستی القاعده است و نیز سلفی‌هایی که از سوی عربستان سعودی و قطر حمایت می‌شوند، از جمله‌ی این شبه ‌نظامیان اسلام ‌گرا هستند. نیروهای شبه‌نظامی وابسته به "اخوان‌المسلمین" نیز در جنگ داخلی سوریه، صاحب نفوذند.

به گفته‌ی ورنر روف، با این حال گروه‌های جهادگرا در این کشور یک‌پارچه نیستند و گاه نیز در جنگ و خصومت با یکدیگر فعالیت می‌کنند.

لینک فیلم آدمخواری مبارزان مسلمانان پیرو اسلام ناب محمدی در سوریه:

http://www.youtube.com/watch?v=RFfnxK-YGGQ

منبع:

http://www.dw.de/جنگ-داخلی-سوریه-جهاد-برای-کسب-دلار/a-17104260

فقر، توان مغز را کاهش می دهد

فقر، توان مغز را کاهش می دهد

 

 

دوشنبه 2 سپتامبر 2013


Foto

 

 

سایت فا رسی صدای آمریکا   

 

مقدمه: یک ضرب المثل می گوید: "فقر جامه ای از آتش است" و براستی "فقر" منشآ تمام نابسامانی های جامعه بشری است! فقر مانند خوره ای است که آهسته آهسته و در انزوا روح و جان را می خورد و در خود حل می کند و فقر مطلق برای اکثر یت مطلق و ثروت و رفاه برای اقلیت مطلق ویژگی متعارف جنگلی به نام جامعه بشری است  که نظام سرمایه داری نام دارد. مطلب زیر یک کپی از مقاله ای است که عینآ در سایت فارسی رادیو آمریکا درج شده است.  

 

 

نتایج یک تحقیق بین المللی جدید حاکی از آن است که فقر و همه پیامدهای ناشی از آن چنان توان و انرژی ذهنی افراد را تحلیل می برد که دیگر قدرت مغزی برای اختصاص به سایر جنبه های مغزی فقرا باقی نمی گذارد.

پژوهشگران دریافته اند که فشارهای روحی و روانی ١٣ درصد هوش و ذکاوت افراد را تحلیل می برد و این به آن معنا است که افرادی که از نظر مالی در تنگنا به سر می برند، بیشتر اشتباه می کنند و تصمیم های نادرست بیشتر می گیرند و همین امر عامل موثری در تداوم چالش های مادی و مالی آن ها خواهد بود.

سندیل مولینتان، کارشناس اقتصادی دانشگاه هاروارد و یکی از اعضای تیم بین المللی که این تحقیق را انجام داده اند، می گوید «نتایج پژوهش ما حاکی از آن است که زمانی که فقر گریبان شما را می گیرد، کمبود پول تنها مشکل پیش رو زندگیتان نیست و ظرفیت تشخیص و توان تصمیم گیری صحیح نیز تحلیل می رود».

پژوهشگران دانشگاه هاروارد، پرینستون و چندین دانشگاه دیگر در آمریکای شمالی و دانشگاه وارویک بریتانیا با انجام چندین رشته آزمایش تجربی دریافتند که نگرانی های شدید مالی تاثیر مستقیمی بر توانایی افراد مستمند برای انجام آزمایش های منطقی و شناختی دارد.

نتایج این تحقیق ثابت می کند که مستمندان و فقرا کندذهن و ابله نیستند و روزگار گذراندن افراد با بودجه محدود بر توانایی مغزی آن ها تاثیر می گذارد. پژوهشگران این پدیده را «پهنای باند ذهنی» می گذارند که به دلیل تنش و استرس ناشی از رفع نیازهای معیشتی به طور چشمگیری محدود می شود.

براساس یافته های این پروژه تحقیقی، عملکرد و ظرفیت ذهنی و شناختی فردی که به دلیل فشارهای مالی و پولی با چالش های بسیاری روبرو است، در مقیاس های جدول هوش ١٣ درجه پایین می آید و بیشتر شبیه عملکرد مغزی افرادی می شود که یک شب تا صبح را نخوابیده اند.

ژیاینگ ژائو، استادیار روانشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا می گوید «در گذشته ناکارآمدی و عدم موفقیت شخصی و فردی که راه برای دستیابی به موفقیت هموار نیستند را عامل فقر می دانستند اما بحث ما این است که فقدان منابع مالی خود عامل مهمی در کاهش کارآیی و پویایی مغز است».

الدار شفیر، استاد روانشناسی و امور عمومی دانشگاه پرینستون و یکی از اعضای این گروه تحقیقی می گوید «فقط استرس عامل فقر نیست، بلکه نگرانی های مالی به طور خاص عامل کاهش توانایی مغزی و اخذ تصمیم های معقول هستند».

وی می افزاید «تهیدستان در تمرکز و رویارویی با مشکلات بسیار کارآمد و توانا هستند، اما دیگر پهنای باندی در مغز آن ها نمی ماند که بتوانند به کارهای دیگر اختصاص دهند. بنابراین اگر فرد در فقر زندگی کند، هزینه سنگین تری را برای تصمیم های خطا می پردازد و در نهایت برای یافتن راهکار و یا خروج از بحران با چالش های جدی تر روبرو می شود».

پژوهشگران دو گروه مختلف را مورد بررسی قرار دادند: یک گروه مشتری های مرکز خریدی در نیوجرسی در ایالات متحده و کشاورزان نیشکر در مناطق روستایی هند.
در تحقیق روی مردم مرکز خرید، ده ها خریدار کم درآمد و با درآمد متوسط را جمع کردند و آن ها را در معرض آزمایش های تجربی دشواری برای سنجش میزان هوش و کنترل امیال قرار دادند.

ابتدا از نیمی از شرکت کنندگان پرسیده شد که فکر کنند که اگر ماشینشان خراب شود و باید ۱۵۰۰ دلار برای تعمیر آن بپردازند، چطور نگرانی خود در مورد پول را برطرف می کنند. در این مرحله عملکرد ذهنی و مغزی این افراد به طور قابل توجهی افت کرد.

محققان دریافتند که کشاورزان در هند پیش از دریافت حقوق برای برداشت محصول دچار مشکلات ذهنی و مغزی می شوند در حالی که پس از دریافت دستمزدهایشان این ناکارآمدی ذهنی و مغزی شان به طور چشمگیری کاهش پیدا کرد.

مولینتان در گزارش نهایی این تحقیق نوشته است «کشاورزان این منطقه یک ماه پس از برداشت محصول وضع مالی بسیار خوبی دارند اما زمانی که پولشان تمام می شود، خیلی فقیر می شوند».

او می افزاید ما دیدیم زمانی که وضعیت مالی شان خوب است، سطح هوش آن ها بالاتر می رود، بسیار کمتر اشتباه می کنند و واکنش آن ها نسبت به مسائل بسیار سریع تر می شود.

وی یادآوری می کند که تاثیر فقر در هند حدود دو سوم تاثیر این پدیده اجتماعی بین افراد مورد آزمایش در مرکز خرید بود.

این مقاله تحقیقی در شماره ٢٩ اوت نشریه « Science» منتشر شده است.

رائول کاسترو رهبر کوبا : اخلاق جامعه کوبا فاسد است!!

                        رائول کاسترو رهبر کوبا : اخلاق جامعه کوبا فاسد است!!  

 

مقدمه: کوبا قبله آمال طرفدارن مشی چریکی ( یکی از فرقه های پیرو مذهب مارکس پرستی و عاشقان قدرت و حکومت) در ایران و سراسر جهان است و سازمان به اصطلاح چریکهای فداییان خلق (فراریان از خلق) نیز با به کشته دادن هزاران نفر می خواست که از ایران نیز یک کوبا بسازد! حال شما در متن زیر و از زبان رئیس جمهور کنونی کوبا یعنی رائول کاسترو، برادر فیدل کاسترو بخوانید که فرهنگ مردم کوبا بعد از بیش از پنجاه سال حاکمیت فیدل کاسترو و برادرش به کجا منجر شده است و چقدر سقوط کرده است!!


Foto

بی بی سی فارسی دوشنبه‏، 2013‏/07‏/08

رائول کاسترو در سال ۲۰۰۶ جای برادر بیمارش فیدل کاسترو را به عنوان رئیس جمهور کوبا گرفت و قرار است در سال ۲۰۱۸ از قدرت کناره‌گیری کند

رائول کاسترو، رئیس جمهور کوبا، از نزول معیارهای اخلاقی در جامعه به نمایندگان پارلمان شکایت کرده و با ذکر موارد این تباهی اخلاقی گفته با وجود دستاوردهای آموزشی غیرقابل انکار انقلاب، جامعه از نظر فرهنگی و اجتماعی گامی به عقب برداشته است.

آقای کاسترو که دیروز (یکشنبه ۱۶ تیر) در یکی از دو جلسه سالانه پارلمان سخن می‌گفت، فهرستی از رفتارهایی را برشمرد که به گفته او نمونه‌های "بی انظباطی اجتماعی" هستند: "مردم در خیابان‌ها فریاد می‌زنند و فحش می‌دهند، مست می‌کنند، در اماکن عمومی ادرار می‌کنند، در خیابانها اشغال می‌ریزند، در شهرها خوک پرورش می‌دهند، با صدای بلند موسیقی گوش می‌کنند و مانع آسایش همسایگان می‌شوند."

آقای کاسترو بجز این به دیر رسیدن سرکار، دزدی، رشوه، ساخت ‌وساز بی‌مجوز، قطع غیرقانونی درختان و کشتن حیوانات اشاره کرد و به بی‌احترامی به بزرگترها و بی‌ملاحظگی نسبت به زنان باردار، مادران و کودکان معترض بود.

"تمام این چیزها درست جلوی چشم ما اتفاق می‌افتد بدون آنکه شهروندان آنها را محکوم یا با آنها مقابله کنند."

به نظر رئیس جمهور ۸۲ ساله، جامعه کوبا بسیار آموزش دیده‌تر از قبل شده اما از نظر فرهنگی رشد نکرده و او از این موضوع "احساس بدی" دارد:

"وقتی به این اعمال تاسف‌برانگیز نگاه می‌کنم به این فکر می‌افتم که با وجود دستاوردهای آموزشی غیرقابل انکار انقلاب، از نظر فرهنگ شهروندان و روحیه جمعی گامی به عقب برداشته‌ایم."

"یکی گرفتن بی بندوباری با مدرنیته و کوتاهی و سهل انگاری با پیشرفت قابل قبول نیست."

"زندگی اجتماعی در درجه اول یعنی پذیرفتن قواعدی که درستکاری و حقوق دیگران را محترم می‌شمارد."

آقای کاسترو به فساد مالی مقامات دولتی هم اشاره و .....

ادامه مطلب ...

اراجیف مارکس و انگلس در باره خانواده و ازدواج


اراجیف مارکس و انگلس در باره خانواده و ازدواج 


Foto

نادر احمدی

 

فیلسوفها تنها جهان را تفسیر می کنند، اما نکته مهم تغییر آن است." (کارل مارکس) این گفته صحیح مارکس شامل خانواده و ازدواج نیز می باشد. از دیدگاه مارکسیسم خانواده تبلور مالکیت خصوصی است و در جامعه سوسیالیستی- مارکسیستی که باید در جهت حذف مالکیت خصوصی حرکت کند، خانواده نیز باید به عنوان یک مظهر مالکیت خصوصی حذف شود. در صفحه 49 مانیفست کمونیست چنین می خوانیم:" .. الغاء خانواده ! حتی رادیکالترین افراد به محض شنیدن این پیشنهاد کمونیست ها تبدیل به یک پارچه آتش می شوند..."از این نوشته چنین بر می آید که مارکس و انگلس توقع داشته اند که نه تنها افراد رادیکال بلکه عامه مردم بطور یکپارچه و هورا کشان به فتوای لغو خانواده لبیک بگویند و خانواده های خود را منحل کنند!؟ حتی بدون اینکه بدانند که به جای خانواده چه چیزی را باید جایگزین آن کنند! البته از آنجا که حتی مارکس و انگلس خودشان نیز نمی دانسته اند چه چیزی را باید به جای خانواده بگذارند آنان طبق معمول فقط به صدور یک فتوای بی پشتوانه اکتفا کرده اند و مشخص نکرده اند که دلیل عدم پایبندی خودشان و دیگر کسانی که این بیانیه را قبول داشته اند چیست که خانواده های خودشان را لغو نکرده اند؟ شاید گفته شود که پروسه لغو خانواده نیازمند شرایط معینی است که در گذشته و زمان حال، هنوز شرایط تحقق آن مهیا نشده است! اما موضوع اینجاست که چرا مارکس و پیروانش حکمی را صادر می کنند که شرایط تحقق آن مهیا نیست و حتی خودشان آن را قبول ندارند و به آن عمل نمی کنند اما از دیگران می خواهند تا به آن عمل کنند؟! مارکسیست ها مانند مسلمانانی هستند که به هیچیک از اصول اسلام پایبند نیستند اما خود را مسلمان نیز می دانند و دیگران را نیز به اسلام دعوت می کنند؟! البته در حالیکه مارکسیستها دیگران را با دادن وعده سر خرمن مشغول می کنند نظام سرمایه داری مشغول انجام کاری است که مارکسیستها از تحقق آن ناتوان هستند و در کشورهای غربی ازدواج سنتی جای خود را به زندگی مشترک داده است.

در " مانیفست کمونیست" در صفحه 49 چنین آمده است:"... خانواده کنونی این خانواده بورژوایی بر چه اساسی بنیاد نهاده شده است؟ بر اساس سرمایه و نفع شخصی! .. آیا به ما حمله می کنید که ما می خواهیم به استثمار فرزندان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می کنیم..."

اولین سؤالی که به ذهن می آید این است که براستی آیا پدر و مادرها فرزندان خود را استثمار می کنند و یا جامعه بشری بطور جدی از موضوع استثمار فرزندان توسط اولیاء در عذاب است که در بیانیه کمونیست این چنین جدی به آن پرداخته شده است؟

آیا مارکس و انگلس در حالی که نهاد خانواده در نظام سرمایه داری را یک نهاد بورژوایی اعلام کرده اند چرا خودشان با حفظ خانواده بورژوایی خود، فرزندان خود را استثمار کرده اند!؟

واقعیت این است که بطور غریزی برای تمام خانواده ها، چیزی عزیزتر از فرزندانشان وجود ندارد و پدران و مادران نه تنها فرزندانشان را استثمار نمی کنند بلکه بر عکس، این فرزندان هستند که اولیاء خود را استثمار می کنند! مارکس و انگلس گویا خودشان فرزند بزرگ نکرده بودند که یک چنین حرفهای بی ربطی را بدون توجه به ماهیت انسان بر روی کاغذ آورده اند! براستی در یک دولت مارکسیستی بعد از لغو خانواده، قرار است چه کسانی جای اولیاء کودکان را پر کنند؟ و هیچکس دیگری بجز اولیاء یک نوزاد می تواند برای او دلسوزتر باشد و احساس مسئولیت بیشتری بکند؟

در حالیکه رابطه مادر و فرزند بطور غریزی و بیولوژیکی آنقدر قوی است که مادر حاضر است جانش را فدای فرزندش بکند، آنوقت مارکس و انگلس از استثمار فرزند توسط  مادر صحبت می کنند؟

خانواده آنقدر در زندگی خصوصی مردها و زنهای امروزی مهم است که حتی مطرح کردن لغو آن در شرایط کنونی نیز ممکن است باعث به یک پارچه آتش تبدیل شدن پیروان خود مارکس نیز بشود چه رسد به افراد غیر مارکسیست! که اینان اگر کسی چپ به زن یا خواهر آنان نگاه کند ممکن است او را به قتل برسانند!

بر خلاف مارکس و انگلس و مریدان آنها، که به حرفهای خودشان هیچ اعتقادی ندارند و فقط برای دیگران فتوا صادر می کنند، شاید بتوان بطور نسبی رابطه "ژان پل سارتر" فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی و خانم" سیمون دو بوار" نویسنده فرانسوی را مصداق واقعی عدم پایبندی به بنیاد خانواده دانست. آنان در حالی که رابطه ای مانند زن و شوهر داشته اند اما مستقل و جدا از همدیگر زندگی می کرده اند.

برتراند راسل فیلسوف معروف خواستار ترویج آزادی جنسی بین دانشجویان شده بود تا از فشار این نیاز بر روی آنان کاسته شود و آنان بتوانند بدون اشتغال فکری به نیاز جنسی، درس های خود را یاد بگیرند!

در عصر حاضر و بعد از گذشت بیش از صد سال از دوران مارکس اما هنوز موضوع رابطه زن و مرد  یکی از تابوهای رایج در فرهنگ مارکسیسم و بخصوص از نوع شرقی و ایرانی آن می باشد و مارکسیست های ایرانی، ترک و عرب و ...  در این مورد حتی از آخوندها نیز محافظه کارتر هستند. در یک فیلم در اینترنت و در سایت "یوتیوب" که بخشی از آن رابطه اعضای زن و مرد عضو سازمان چریکی "فارک-اپ" در کشور کلمبیا را نشان می داد، که زنها و مردهای چریک در ساعات فراغت درجنگل و در مخفیگاه خودشان  نیمه لخت در کنار همدیگر مشغول شستن لباس های خود بودند و در اغلب عکس های منتشره توسط آنان زنان زیبای چریک در حال گفتگو با چریکهای مرد دیده می شوند و این موضوعی است که در بین سازمانهای به اصطلاح چپ ایرانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی- ایرانی حتی فکر کردن به آن به شهامت زیادی نیاز دارد! و در حالیکه اصول مارکسیسم واحد و ثابت است اما در جوامع مختلف، مارکسیستها دیدگاهها و برداشتهای متفاوتی نسبت به زن، سکس و ازدواج دارند و حتی اگر کسانی خود را کمونیست کارگری و مدرن نیز بنامند و علم مبارزه با سنت گرائی را بلند کنند اما بنا بر ملاحظات سیاسی مجبورند در چهارچوب فرهنگ و سنت ارتجاعی ایرانی- اسلامی خود را تعریف کنند و حرفهای آنان از حد یک شعار سیاسی فراتر نمی رود!

مارکس و انگلس، در صفحه 29 کتاب مانیفست کمونیسم چنین می نویسند:".. بورژوازی حجاب احساسات را از چهره خانواده بر گرفته و مناسبات خانوادگی را به یک مناسبات پولی صرف تقلیل داده است..."

در  اینجا نیز مارکس و انگلس مطابق معمول به موضوع " خانواده و ازدواج" مانند تمام موارد دیگر فقط از موضع سیاسی و اقتصادی نگاه کرده اند و جنبه های دیگر رابطه زن و مرد را نادیده گرفته اند و بطور مثال در مورد فاکتور بسیار مهم "نیاز جنسی" که عامل اصلی پیوند زن و مرد است و بدون آن هیچ خانواده ای تشکیل نخواهد شد و نسل بشر منقرض خواهد شد هیچ صحبتی نمی کنند! آنان فراموش می کنند که نظام بورژوایی و خانواده بورژوایی، هر دو محصول نیازهای بشر می باشند و بجای نفی معلول باید علت را مورد انتقاد قرار بدهند و بدون خیالپردازی یک راه حل بهتر و قابل اجرا برای حل موضوع خانواده ارائه بدهند !

مارکس و مارکسیستها، انسان و پرلتاریا را یک حیوان دو پا، و با نیازهایی همانند دیگر حیوانات، که باید در جنگل خودش برای تأمین نیازهایش با دیگران بجنگد، ارزیابی نمی کنند، بلکه پرلتاریا را موجوداتی پاک و مقدس که سر منشأ نمام خوبیها و از جمله رسالت تاریخی نجات بشریت!؟ از دست بورژواری است می دانند و بورژوازی را سر منشأ تمام پلیدی ها، تمام بدیها و خصوصیات شیطانی ارزیابی می کنند! و آنان بطور مشخص هیچ اشاره ای به ستم کارگران مرد بر زنانشان و بطور کلی ستم و سوء استفاده زنان بر مردان نمی کنند. درک مارکسیستی از انسان بنا بر ملاحظات سیاسی یک درک ایستا، منجمد و دگماتیستی است. براستی چرا مارکس و انگلس در مورد رفتار سرمایه داران با زنانشان طوری حرف می زنند که گویی زنان بورژوا موجوداتی بی احساس و فاقد نیاز جنسی و از جنس سنگ هستند و از مردهای بورژوا بهره نمی برند؟! این پدر و مادرهایی که به گفته مارکس و انگلس فرزندانشان را استثمار می کرده اند چه کسانی بوده اند؟ آیا پدر و مادرهای پرلتر و مارکس و انگلس نیز فرزندانشان را اسثمار می کرده اند؟

ترویج مقدس نمائی و پرهیزکاری و زاهد نمایی توسط مارکس و مارکسیستها مانند دیگر انسانهای مذهبی ریشه در حسادت جنسی و ترشهات و تأثیرات هورمونهای جنسی دارد! تحقیقات علمی ثابت می کند که "هورمون جنسی تستسترون" تأثیر تعیین کننده ای در رفتار انسانها و حسادت آنان دارد. مارکس و انگلس در ادامه بیانیه خود از موضع تدافعی به دفاع از قداست! خود پرداخته و ضمن تکذیب اتهامات بورژوازی در مورد اشتراکی بودن زنان در جامعه کمونیستی شان برای تبرئه خود چنین می نویسند:".. یاوه سرائی بورژوازی پیرامون خانواده و آموزش و پرورش، و ارتباط متقابل و مقدس پدر و مادر با فرزندش، وقتی بیش از پیش نفرت انگیز می شود که در نتیجه تأثیر صنعت جدید تمام علقه های خانوادگی بین پرلتاریا از هم می گسلد و کودکان آنان تبدیل به اشیاء ساده تجارتی و وسائل کار می شوند و آنوقت جیغ دسته جمعی بورژوازی گوش آسمان را کر می کند که شما کمونیستها می خواهید اشتراک در زنان را بوجود آورید.

یک بورژوا زن خود را صرفأ وسیله تولید بشمار می آورد و او وقتی که می شنود که قرار است که وسایل تولید به مالکیت عمومی  در بیاید طبیعتأ نمی تواند نتیجه ای جز این بگیرد که این سرنوشت اشتراکی شامل زنان هم خواهد شد..... و دیگر آنکه هیج چیز مضحک تر از خشم زاهدانه بورژازی در مورد اشتراک زنان نیست، اشتراکی که بورژواها وانمود می کنند که کمونیست ها رسمأ و آشکارا برقرار خواهند کرد. لازم نیس که کمونیست ها اشتراک در زنان را بوجود آورند، این اشتراک تقریأ از ازل تا به امروز وجود داشته است.

بورژواهای ما، صرفنظر از فاحشه های عمومی ، به زنان و دختران پرلتارهایی که در اختیار دارند قناعت نکرده،از بلند کردن زنان یکدیگر نیز غرق در شعف می شوند. (می بینید که مارکس و انگلس نیز چه زاهدهای پرهیزکاری بوده اند! و مثل بورژواها بی بند و بار و شهوت ران نبوده اند!؟) ازدواج بورژوائی در واقع دستگاهی است از زنان شراکتی، و بدین ترتیب در نهایت آنچه که بخاطر آن احتمالأ می توان کمونیستها را سرزنش کرد این است که آنان بجای اشتراک در زنان، که از روی ریاکاری پنهان نگاه داشته شده اشت، اشتراکی از زنان را می خواهند که آشکارا شکل قانونی به خود گرفته باشد. علاوه بر این، این دیگر بدیهی است که الغاء دستگاه کنونی تولید باید با خود الغاء اشتراکی از زنان را که از آن دستگاه سرچشمه گرفته، یعنی الغاء فحشاء عمومی و خصوصی را بهمراه آورد.... "

بدین ترتیب با نفی شهوت، بد دانستن رابطه جنسی آزاد بین زن و مرد.....

http://rahaii.weebly.com


ادامه مطلب ...